نقدی بر سیر مطبوعات در ایران
از همان زمان که سودای تجدد در سر ایرانیان افتاد،و پس از بست نشینی خلقالله، حرف کنستیتیسیون بهجای عدالتخانه از ذهن منورالفکران بر زبان خلق امی و کم سواد افتاد اصحاب قلم اولین آزمون بزرگ را پیش چشم خویش دیدند! آگاه کردن ملتی که امامزمان را (در زنجان) بعنوان وکیل خود در خانه ملت فرض میکرد آنهم در حکومتی که کاریکاتوری از سلسله صفویه بود، در کنار روحانیتی که تن به هر بدعتی نمیداد کار اصحاب قلم را سختتر کرده بود.
از آن زمان که ایرانیها شاهد اولین تاثرات فراگیر مدرنیته در ایران بودند تا امروز تمامی اصحاب آزادهء قلم سودای استقلال و عزت خویش و مام میهن را در سرمیپرورانند. اما از روزگاری که روزنامهها حتی در عصر آن امیر کبیر هم به «زورنامه» تعبیر میشد ومداحی دولت فخیمه را درپیش گرفته بود و پس از آنهم حکام و سوداگران، مطبوعات را متبوعات میخواستند، آنان که درد مردم داشتند با همه سودای جهانگیری و دمیدن بر صور آگاهی و یا دیدن خواب فرخی ایران، یا شمع مرده شدند و یا برایشان مهر خاموشی زدند و دهانشان را دوختند. و این قصه تا هنوز کما بیش ادامه دارد…
درآندوران همه کسانی که در قائلهء مشروطه شرکت میجستند در سه راستا قرار میگرفتند، گروهی به طرد و نفی کامل تجدد میپرداختند، گروهی پی اصلاح و تعدیل این هردو و استخراج هرکدام از دل دیگری بودند و گروهی معتقد بر غربی شدن از فرق سر تا نوک پا… درآن دعوی سنت و تجدد در رسانهها و مجلس هیچکس حواسش نبود که خلط حریت با آزادی ؛ مساوات با برابری ؛ و نظام پارلمانتاریستی با آیه کریمهء «و امرهم شورا…» چیزی جز استحالهء مشروطه بدست نخواهد داد. چرا که جایگاه انسان در اندیشه و آئین سنتی ما جایگاه یک عابد مکلف و خدا بنیاد بوده و جایگاه انسان در آیین تجدد یک فاعل شناسای محق و خودبنیاد است.
نتیجه این خلط مبحث باعث استحاله مشروطه و دورماندن از آرمانهای آن گردید و در ادامه در پی ازبینرفتن اقتدار حکومت متمرکز جماعت روشنفکر در مطبوعهها و مقالات خود آرزوی آمدن یک پطر کبیر را در دل میپروراندند.که به زور مردم را متجدد کند. اقبال به زعامت رضاخان قلدرهم از اینرو بود. این مرد سوادکوهی که به تدبیر فروغی توانسته بود یکشبه پهلوی شود، در ابتدای راه باسردادن شعارهای مترقی توانسته بود امثال محمدتقی بهار و حسن تقیزاده و علیاکبر خان داور را باخود همراه کند. اما پس از تثبیت قدرت خویش ماحصل آن شعائر مترقی در «عرصه عمومی» جز کشیدن حجاب از سر زنان و کلاهی که این پهلوی شدهء یکشبی برسر مردان گذاشت، پشیزی ثمره عائد ملت نکرد. خاصه آنکه مراجع فکری مردم بیسواد (روحانیون) درگیر تبعید و تهدید بودند و اگر زیاده حرافی میکردند مانند مدرس عمامه را از دورسرشان به دورگردنشان میپیچاندند. منورالفکران نیز پس از دیدن فرنگسنان از فرط هولناکی تجربهء مواجه با جامعه و موطن خویش جایی بهتر از خرابههای تخت جمشید و ایوان مدائن برای گریز از آنچه هستند پیدا نکردند. در اصل باید گفت گرویدن خامدستانه جماعت روشنفکر به ایران پیش از اسلام عکسالعملی حاکی از عجز بود دربرابر تمدن مدرن. شوربختانه باید گفت این قائله روشنفکران ایرانی را از بهار محافظه کار گرفته (که زبان شناسی پهلوی را به زیور طبع میآراست) تا هدایت آوانگارد (که نمایشنامههای پروین دختر ساسان و کاروان اسلام را مینوشت) حسابی سرگرم خود کرد تا رضاخان به توسعه استبداد خود بپردازد. کافیست برای فهم این مهم تنها عناوین مطالب نشریات و آثار تولیدی آن عصر را بخوانید تا به رسوخ این ناسیونالیسم رمانتیک و درپارهای موارد با سویههای شووینیستی و فاشیستی در جان و روان جمع کثیر از اصحاب قلم پی ببرید.
پس از سقوط رضاخان نیز اگرچه نسیم آزادی وزیدن گرفته بود اما حرافیهای بیمورد همچنان ادامه داشت و مطبوعههای بسیاری بجای آگاه سازی جامعه به بدهبستان های مالی و تسویه حسابهای سیاسی و تهدیدهای کورکورانه و تحلیلهای کجاندیشانه پرداختند. چونان که بقول آلاحمد هر بقالی در این دوره امتیاز مطبوعهای را گرفته بود و حکومت گیج مانده بود، زیرا که دراین زمان بندها پاره شده و مردمی که از فشار سکوت نزدیک بود لال شوند، باعجله هرچه گفتنیست بیرون میریختند. انتشار بیشاز هزار روزنامه که کمتر از بیستتای آنها منظم بروز و منتشر میشدند خود گواه این مدعاست…
پس از کودتای 28مرداد که سرها در گریبان بود نیز همین آلاحمد با وام جستن اصطلاح «غرب زدگی» از زبان فردید و تبیین خدمت و خیانت روشنفکران به زعم خود سودای بازگشت به خویش را در سر منتقدان انداخت و این مقال باعث ایجاد یک ایدئولوژی انقلابی از دل اندیشهء اسلامی گردید.پس از انقلاب و در دههء شصت رسانهها با همان خوی انقلابی به تحلیل میپرداختند.
پس از جنگ تا پایان نیمهء اول دهه هفتاد که مطبوعات مجالی برای عرض اندام نداشتند بعد از یک حادثه در دوم خرداد 76 بازهم سیلی از مطبوعات منتقد وضع پیشین به راه افتاد و تحلیلهای تندروانهای به بار نشست. آن ژورنالیست تندرو که اینروزها داعیه الحاد دارد، از هاشمی یک عالیجناب سرخپوش ساخت و ستیز با وی شد نماد آزادیخواهی، حتی در این میان امثال خاتمی که با مشی اعتدالی با حافظان وضع پیش از خود برخورد میکرد، مورد ملامت همین اصحاب تندرو قرار میگرفت.
بازخوانی وقایع مشروطه در آن دوران نیز توسط یک تیم خلاق و خوشفکر مطبوعاتی که هنوزهم کم و بیش دوام و قوام خود را حفظ کردهاند نشان از آن داشت که بسیاری از آلام ما از آندوران و آمالما پس ازآن انقلاب تا «هنوز» حل و رفع نگردید و بر سبیل سابق است.در قائله 88 نیز که مطبوعات میدان تاخت و تاز نبرد جناحها و کاندیداها با یکدیگر شده بود و فضای مجازی نیز به کمک این نبرد نرم آمده بود.
پس از فرونشینی نسبی بحران 88 همان تیم خلاقه به سودای تفسیر جهان به نشر مهرنامه پرداختند، و تجربه و شهروند امروز را (اگرچه با عمر کوتاه) منتشر میکردند. جدیداً بدانها هفتهنامهء آسمان نیز اضافه شده که تاکنون تنها یک شمارهاش منتشر شدهاست. اگرچه تیمی که این نشریات را منتشر میکند تقریباً هما تیم ماسبق است اما متاسفانه باید گفت کیفیت کار ایشان افت کرده و بخت آنهارا در آسمان بهشدت نازل کردهاست.
این نشریات که مخاطبان آن نیز بیشتر از طیف تحصیلکردهگان و روشنفکران و فرهیختگان هستند، همتای اسلاف تاریخی خود زیر تاثیر جریانات و گفتمانهای تاریخی خود میاندیشند و در همان حوزه تولید محتوا میکنند، بماند که گاهی افراط در همین امر صدای رسانههای دیگر را هم درمیآورد.
حقیقت آنست که در عرصه رسانه دونوع کاربری برای مطبوعات تعریف شده، نوع اول کاربری محافظه کارانه و حکومتستایانهء نشریات است، که ناقد نقدها و نافی تحلیلهای انتقادی است. این نوع از ژورنالیسم را که میتوان از آن بعنوان همان وقایعنویسی حکومتی یاد کرد، همان زورنامههای عصر امیرکبیر را تولید میکنند.
نوع دوم کاربری عبارت است از دیدهبانی جامعه بر ابعاد مختلفهی حکومت و حتی خود مردم به منظور آگاهی بخشی و ایجاد تحرک و پویایی در متن جامعه.
به باور دقیقتر نشریات این دوره که درآنیم هنوزهم بین زورنامه بودن (به مثابه ثبت محافظه کارانه و حکومتی ماوقع) و دیدهبان جامعه بودن (به مثابه دیدهبان آگاهی بخش جامعه و حتی حکومت) گیر کردهاند، چهاینکه این دو (زورنامه نگاری، و رسالت دیدهبانی) رابطهای دیالکتیکال دارند و پذیرش و قبول هریک مستلزم طرد و نفی آندیگریست.
برهمین اساس است که در هر دورهای از تاریخ مطبوعات ایران (منظور مطبوعاتیست که علاوه بر سویههای تاریخی و معرفتی بر سویههای اجتماعی و سیاسی نیز تاکید دارند) غالب نشریات منتشره که سودای استقلال در سر دارند در یک فضای گفتمانی خاص و با یک یا چند مرجع فکری محدود به فعالیت میپردازند، براین اساس بسیاری از این نشریات حتی اگر بخواهند هم نمیتوانند مستقل باشند. متاسفانه بهنظر میرسد این آلام دامن قوچانی و تیمش را نیز گرفتهاست. هنگامی که شما پای منافع حزبی و جناحی را به این قضیه بازبدانید مسئله پیچیدهتر نیز میشود
هنگامهء انتشار مهرنامه دکتر فراستخواه به دستاندرکاران این مجله توصیه کرد که به سراغ بسیار اندیشهوران سر در جیب فکرت فروبرده بروید و از ایشان نیز نقد و تحلیل بخواهید. امثال حجاریان و عبدی و کیانیان و اصحاب اصلاحات به غایت مصاحبه کردهاند لکن در جایجای این کشور هستند کسانی که نقدها و تحلیلهای بکری بر زمینه و زمانهء فرهنگ و سیاست و جامعه دارند اما ماباید همچنان شاهد انقیاد این تیم بر اندیشههای یک – دو طیف خاص و شناخته شده باشیم. و اسف بارانه ایشان دمکرات ترین اعضای این صنفاند. که متاسفانه این حلقههم بسیار بسته عملکرده و اگر شما در شناسنامه آسمان نگاه کنید یک شماره ثابت برای تماس نمی بینید و با یک شماره ایرانسل مواجه میشوید که غالباً خاموش است و یا در نشریه و سایت مهرنامه شما یک آدرس ایمیل و یا صندوق پستی برای ارتباط نمیکنید. چونان که میدانید آمدن به دفتر برای همه مخاطبانشان خاصه شهرستانیانی چون من همیشه مقدور نیست. این رویکرد خلاقترین تیم مطبوعاتی کشور است
و بماند که بسیاری از مطبوعهها (که از ارکان دمکراسی هستند) خود مروج استبداد و بیاخلاقیاند…
با این همه و گذاشته از این مسائل با مرور عصاره ایندوران باید گفت که اگرچه مطبوعات رکنی مهم از ارکان مردمسالاری هستند اماتا بدانسان که مشارکت و رقابت سیاسی در نشریات بر بافت اصلی خود یعنی فضا و ساختار دمکراتیک ابتناء نیابد نباید انتظار داشت فرهنگ گفتگو و انتقاد در مشی و مرام اصحاب قلم شکل گرفته باشد. و از آنپس بر دل و زبان ملت و دولت جاری و ساری گردد. خاصه آنکه در عصر فعلی منوال اطلاع رسانی از صورت عمودی خارج شده و ما بجای نشر و توزیع اطلاعات توسط رسانههای فراگیر و رسمی شاهد انتقال بخش اعظمی از اخبار و اطلاعات بهصورت افقی و از طریق وبها و وبلاگهای شخصی و شبکههای اجتماعی غیر رسمی هستیم. و این فرآیندیست که در دوران استیلای قدرت پهلوی دوم نیز شاهد آن بودیم، که در آنعصر نیز دادههای خبری و تحلیلی توسط نوار و یا پلیکپی اعلامیهها و انتشار زیرزمینی جزوات و مقالات در اختیار مردم قرار داده میشد.